آخرين نظرات
-
۱۸ آبان ۰۲، ۱۸:۲۸ - سجاد ...خب حالا شاید اون دختر دانشجو به ...
-
۲۶ آبان ۹۸، ۱۳:۳۹ - ناشناساینها یکسری مارمولک صفت هستن که ...
-
۲۶ آبان ۹۸، ۱۳:۳۱ - ناشناسبانک اتیش زدن اعتراضه بنظرت؟ قرار ...
-
۲۷ دی ۹۷، ۱۶:۵۶ - نوجوان خامنه ایبا سلام خسته نباشید مطالب تون عالی ...
-
۱۷ شهریور ۹۵، ۱۴:۳۷ - *Majedeh 2002*+++
-
۱۷ شهریور ۹۵، ۱۴:۳۶ - *Majedeh 2002*:)))))
-
۴ خرداد ۹۵، ۰۰:۳۵ - دانشجو ،،،تا باشد از این عروسی ها....و شادی ها...و جشن ها... و سرورها...
-
۱۹ ارديبهشت ۹۵، ۲۳:۱۵ - دانشجو ،،،جالب بود....ب نظرم خیلی خیلی جالب بود....
من الان کلیشم هستم و ساعت ۱۷ رسیدم.من و دوستم با موتور از راه قزوین اومدیم.نزدیکی های کلیشم هوا سرد شد و تا برسیم یخ کردیم.الان هم برقا رفته و ما با یه چراغ نفتی می گذرونیم و الان حس خوبی دارم در آخر دنیا پیش پدر و مادرم.هوا مه گرفته و مهتاب توی طاق آسمون می درخشه و من به گذشته ها فکر می کنم وخوشحالم
گاهی اوقات اون چیزایی که از همه بیشتر می خوای اتفاق نمی افته
و گاهی اوقات هم چیزایی که اصلا انتظارش رو نداری، اتفاق می افته.
تو هزاران نفر رو ملاقات می کنی و هیچکدومشون هیچ تاثیری روت نمی ذارن!
و بعدش با یه نفر آشنا میشی و زندگیت برای همیشه تغییر پیدا می کنه
