پنج شنبه ۳۰ اردیبهشت ۹۵ عروسی نوید بود. من و ۳ تا از دوستام (محمد بهرامی. رضا. مجتبی) ۴ شنبه بعد ظهر راه افتادیم رفتیم .

عروسیش خیلی خوب شد. گاهی اوقات بارون می اومد، گاهی اوقات قطع می شد.

تا ساعت ۲ شب هم برنامه داشتیم.

خیلی خوش گذشت.

موقع برگشت من و مجتبی و رضا و دوستای رضا (فرهاد و فرشاد) باهم بودیم. رفتیم یه جای توریستی و نزدیک محل خودمون و ناهار خوردیم و آروم آروم برگشتیم کرج.

وقتی اومدیم ساعت ۹ شب بود دیگه.

فرداش رفتم سرکار که کسی نبود و تعطیل بود

و . . . .

اینو نوشتم برای خاطره ها و برای آینده