داستان OK

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

روزگار

روزگار بد چیزیه یا شایدم خوب چیزیه!
هیچ چیزی بی جواب نمی مونه. هر کاری که می کنیم یه پیامدی خواهد داشت، هر کاری، بد و خوب، چه دلمون بخواد و چه دلمون نخواد.
اصن قانونش اینه و یه فرمول هم باید داشته باشه که هنوز کشف نشده!!!

داستان غم انگیز من

بدی داستان اینه که من می خوام که خوب باشم و معمولا بدی و خوبی رو تشخیص می دم و یه نفری رو هم می بینم خوبه و باحال و زندگیش سر این موضوع خوب پیش می ره اما خودم گاهی اوقات کارای بد می کنم.

حسودیم میشه به اونی که خوبه!!

من می فهمم که کارم بده. بد و خوب رو تشخیص می دم اما باز جاهایی بد می شم.

این از همه چیز بدتره - همه چی رو خراب می کنه.

از اون بدتر وصیت پدریه که یکی از بچه هاشو به اون یکی می سپره و . . . .

حقوق نگرفته

امروز 5 دی ماه هست و من هنوز حقوق نگرفتم و صاحبخانه هم تلفن می کنه و میگه نریختی، قسط دارم.

من هی میگم فردا که حقوقم رو بریزه، واریز می کنم به حسابتون!!

امیدوارم که جوش نیاره!

گور

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یعنی از این بدتر هم میشه؟!

از این بدتر هم میشه؟!!!

وقت وداع با زندگی برادر بزرگ نشست

سر برادرو گرفت گفت به خدا کمر شکشت

دستی نداشت بغل کنه، چشمی نداشت نگاش کنه

تنها یه بار تو زندگی تونست داداش صداش کنه

شاید هم از این بهتر نمیشد

اما حتی تصورش هم عذاب آور و ناامید کننده هست

یا ابوالفضل العباس

موزیک خاطره

بعضی از آهنگ ها آدم یاد روزای خاص می اندازن. گاهی اوقات خوبن و بیشتر اوقات بد!

بعضی از آهنگ ها هم هستن که نه تنها تورو یاد روزاشون میندازن بلکه وقتی می شنویشون، میرى تو حال و هوای اون روز و دوباره احساس اون روزاتو به همون شکل که در گذشته بود،حس می کنی. اینا غالبا بد چیزی اند.

برای من آهنگ های محسن چاووشی و یگانه این شکلی اند

فقط یادش بخیر؟!!

خیلی خیلی عجیبه حال و روز ما!!

گاهی اوقات به یاد گذشته های دورم می افتم. من الان 23 یا شاید 24 سالمه.

یاد تابستون های گذشته می افتم و حسرت می خورم. اون موقع که 7، 8 سالم بود و در روستای خودم، پیش خانواده ام بودم. زندگی الانم رو می بینم و باورم نمی شه که اون موقع هیچ درد و غمی نداشتم. به هیچی فکر نمی کردم حتی به درس و مدرسه و فقط خوش می گذشت. اما الان تفریحاتم هم تحت تاثیر سایر قسمت های زندگیم هست و من فکر می کن دیگه هیچ موقع اونطوری مثه دوران کودکی بهم خوش نخواهد گذشت.

بدشانس

من شاید توی بعد چهارم یه کم بد شانس بودم.

لعنت به من

امشب خیلی ناراحتم از دست خودم.

امروز ۲۰ آبان ۹۴ اعصابم سری یه سری مسائل بی ربط خورد بود و همین باعث شد که من با خواهرم درست حرف نزنم!!!

هر چند هیچ دلیلی برای این کار قابل قبول نیست.

حالا چی کار کنم.